Web Analytics Made Easy - Statcounter

این روز‌ها پیاده روی اربعین سفری است که حضور در آن اراده می‌خواهد. سفری که ثروتمند و ضعیف همه در یک سطح میزبانی می‌شوند و در طی این طریق فقط خلوص است که آدم‌ها را برتری می‌دهد. حتی اگر در طول سال نتوانید هزینه یک سفر به کربلا را جور کنید در مدت اربعین این شرایط فراهم‌تر می‌شود. نه فقط هزینه، که امنیت هم به همان اندازه بالاست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چه بسیار زنان و دختران جوان بدون هیچ مردی راهی این سفر می‌شوند بدون کوچکترین مشکلی که برایشان پیش بیاید. در این ایام دیگر ایرانی و عراقی و افغانستانی و ... معنا ندارد.

آنجا اگر عشق حسین (ع) در دلت باشد کافی است تا با جماعت یکی شوی. پیاده روی اربعین با این کیفیت سال‌ها بود که آرزوی هر مسلمانی شده بود. چه از دوران هشت سال دفاع مقدس که رزمندگان به عشق زیارت عازم جبهه‌ها می‌شدند چه بعد از آن که با وجود دیکتاتوری مثل صدام این حلاوت بر جان کسی نمی‌نشست. اما بالاخره شد آنچه باید می‌شد و طریق الحسین به روی عاشقانش باز شد. اما اوایل دهه ۹۰ باز خبر رسید ناامنی زیارت عتبات عراق را فرا گرفته و مردم می‌ترسیدند دوباره راه بسته شود. ماجرا از تجاوز تکفیری‌ها به این سرزمین آب می‌خورد و هر روز اعلام می‌کردند به زودی شهر‌های مقدسه را تصرف کرده و آنچه باید به وقوع خواهد پیوست. 

نیرو‌های مردمی عراق با تدبیر فرماندهان نظامی و حضور اثر گذار سردار قاسم سلیمانی بسیج شدند و جوانانی نیز از ایران برای کمک به برادران عراقی عازم این سرزمین شدند. در این راه شهدای زیادی داده شد تا حتی برای لحظه‌ای زیارت امام حسین (ع) دچر خلل نشود و مسیر پیاده روی اربعین همچنان باز بماند. یکی از شهدایی که زائران اربعینی وام دار رشادتش هستند شهید مهدی نوروزی ملقب به «شیر سامرا» بود. مریم عظیمی که دو سال و ۸ ماه در کنار این، ولی خدا زیسته است از خاطرات آن روز‌ها برایمان می‌گوید. خاطراتی که شنیدنش در این روز‌ها خالی از لطف نخواهد بود. 

 بعد از عقد مادرم گفت مریم این پسر برای تو نمی‌ماند! 

 ۲۰ ساله بودم که با شهید مهدی نوروزی ازدواج کردم. زندگی مشترکی که ۲ سال و ۸ ماه بیشتر طول نکشید. ما کاملا سنتی با هم آشنا شدیم. خواهر آقا مهدی مرا در کلاس قرآن دیده بود. روز خواستگاری یادم هست گفت: مسیری که من انتخاب کردم مسیر شهادت است. هر وقت پیمانه عمرم تمام شود البته. پشت هر جمله هم می‌گفت انشاالله. از علاقه‌اش به زیارت امام حسین (س) هم برایم تعریف کرد. تا زمان خواستگاری حدود ۷۰ بار به کربلا رفته بود. می‌گفت وقتی در سفارت ایران در عراق مشغول به کار بودم هر شب جمعه مقید بودم به کربلا بروم.

سعی می‌کرد با همه جوانب سختی کارش مرا آشنا کند. من هم با این فضا غریبه نبودم. همسر اول مادرم سلیمان سوری نیز در دفاع مقدس به شهادت رسیده بود و مادرم طی این سال‌ها بار‌ها ما را به مراسم‌های مربوط به شهدا برده بود؛ بنابراین دوست داشتم که جهاد برای همسر آینده‌ام مهم باشد. جواب مثبت را به آقا مهدی دادم. اتفاقا مدتی بعد از عقد مادرم گفت مریم این پسر هم نمی‌ماند و شهید می‌شود.

پیراهن بسیجی یا کت و شلوار؟!

علی رغم جایگاه شغلی‌اش و با اینکه به لحاظ مالی مشکل نداشت، اما ذاتا سادگی را دوست داشت. نمود این سادگی در مراسم عقد ما هم پیدا بود. دوست داشت خطبه را حضرت آقا قرائت کنند، اما میسر نشد. قسمت شد و حضرت آیت الله مصباح در قم عقد ما را جاری کردند.

آقا مهدی با لباس بسیجی آمده بود و از من هم خواسته بود تا ساده‌ترین لباسم را بپوشم. می‌خواست روحیات شهدایی پیدا باشد. یادم هست عمویش یک دست کت و شلوار آورده بود که مهدی موقع عقد بپوشد. علی‌رغم اینکه نمی‌خواست کت شلوار بپوشد، اما باز هم نظر مرا پرسید تا اگر من به عنوان عروس دوست دارم لباسش را عوض کند. من هم موافق پوشیدن لباس بسیجی بودم.

مهدی گفت: رهبر انقلاب پسر مرا مثل آرمیتا خواهد دید

حاصل زندگی کوتاه ما آقا محمد هادی بود. نامش را من انتخاب کرده بودم. علتش هم این بود که خواستگاری ما مقارن شده بود با اهانت شاهین نجفی خواننده مبتذل، به ساحت امام هادی (ع). متوسل شدم به آقا و گفتم شما غریبی. اگر این ازدواج خیره برایم رقم بزنید، اگر خدا فرزندی به من بدهد نامش را می‌گذارم محمد هادی. به شهید هم بعد از ازدواج گفتم و او هم پذیرفت. گفتم من زندگی ام را بیمه امام هادی (ع) کردم.

اتفاقا قبل از به دنیا آمدن محمد هادی به زیارت امام رضا (ع) رفتیم. لحظه وداع با امام رضا (ع) به آقا مهدی گفتم که از آقا بخواهد نائب امام زمان (عج) اذان و اقامه به گوش محمدهادی بخواند. خودم همخواسته بودم. او هم در جواب گفت هر چه خیر باشد. بالاخره محمد هادی ۱۵-۱۶ روزه بود که تماس گرفتند، خدمت آقا برسیم برای اذان و اقامه گفتن. اما به خاطر اینکه کرج بودیم نتوانستیم به موقع برسیم. من این گله را به آقا مهدی داشتم که نشد او هم در جوابم گفت من شهید می‌شوم و حضرت آقا می‌آیند پیش محمدهادی. اتفاقا مثال آرمیتا دختر شهید رضایی نژاد را هم زد.

چرا سال ۹۳ اجازه دادند مردم با کارت ملی به پیاده روی اربعین بروند؟

سال ۹۳ فیلمی از یک داعشی منتشر شد در بین الحرمین که گفته بود به زودی اینجا را خراب می‌کنیم. با دیدن این فیلم شهید نوروزی بسیار بی تاب بود و تلاش می‌کرد برود عراق، اما به خاطر مسئولیتی که در تهران داشت به او اجازه رفتن نمی‌دادند. تمام هم و غمش رفتن بود و بالاخره هم رضایت مافوقش را گرفت. محمد هادی دو ماهه بود که برای اولین اعزام شد آن هم با هزینه شخصی خودش. یعنی هم پول بلیط و هم تدارکات سفر را خودش تهیه کرد. 

می‌گفت هر طور شده باید کاری کنیم پیاده روی اربعین امسال (سال ۹۳) کاملاً امن و برقرار باشد. اتفاقا وقتی رفت عملیات بزرگی در سامرا انجام دادند موقعیت طوری بود که می‌خواستند. مراسم پیاده روی هم بهتر از سال‌های قبل و خیلی پر شور‌تر برگزار شد. حتی برای اینکه داعش بفهمد اوضاع از چه قرار است بسیاری از مردم با علم به وجود داعش عازم کربلا شدند، حتی بدون گذرنامه و با کارت ملی عبور از مرز میسر شده بود. حاج قاسم در همان ایام گفت داعش بداند ایران و عراق یکی است و زائران ما بدون پاسپورت تنها با کارت ملی به عتبات سفر کردند. این درحالی بود که داعش قرار بود حرمین را تخریب کند. 

شهید نوروزی هر دعایی را می‌خواند تا محفوط بماند!

با شنیدن اخبار و اینکه تکفیری‌ها چه قساوت‌های به خرج می‌دادند خیلی نگران سلامتی اش می‌شدم، اما می‌گفت عکس من در فتنه ۸۸ پخش شده بود و ماجرای نبرد با قائله ریگی هیچ وقت نقاب نزدم، خیالت راحت باشد، باید ببینید کجا شهادت را رقم زدند. اما یقین داشت مسیرش ختم به شهادت است. 

آدمی هم نبود که به خاطر شهادت بی‌احتیاطی کند. اتفاقا همیشه در راه کرمانشاه دعا می‌کرد با تصادف نمیرد. انواع و اقسام دعا‌های محفوظ ماندن را در کوله پشتی اش همیشه همراه داشت با این نیت که که تا لحظه‌ای که جا دارد خدمت کند بعد شهید شود. می‌گفتم ببین داعش چه بلایی سر شهدا می‌آورد؟ سرشان را جدا می‌کند و جسارت می‌کند. می‌گفت خیالت راحت هیچ وقت نمی‌گذارم پیکرم دست حرامیان بیافتد. لحظاتی قبل از شهادت هم به دوستانش گفته بود پیکر مرا ببرید عقب نمی‌خواهم با پیکر من دشمن شاد شویم.

آقا فرمودند: دوران سکوت گذشته است

جسارت آقا مهدی بسیار زیاد بود. او مصداق بارز آیه: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» بود. خیلی در خانه لطیف و مهربان بود، اما در بحث کار خیلی خیلی محکم و سخت گیر. آنقدر شجاعتش بالا بود که به او شیر سامرا گفته بودند. شهید نوروزی در قضیه اعتقادی به هیچ وجه مصلحت اندیشی و اغماض نمی‌کرد. اینکه حالا زن و بچه دنبالم هست در خیابان امر به معروف نکنم. حتی رفته بودیم خرید عقد. یک موتوری که حالت طبیعی نداشت و گویا مست بود زد به یک خانم جوان. مهدی با سرعت زیاد موتور را گرفت و پرت کرد. تعجب کرده بودم که چطور این کار را کرد. همه مردم متعجب تحسینش می‌کردند. اقا مهدی به موتوری گفت خجالت نمی‌کشی زدی به ناموس مردم و رفتی؟ شاید خیلی‌های دیگر که جای او بودند این کار را نمی‌کردند.

یادآوری خاطرات شهید نوروزی خیلی حال روحی ام را بهم می‌ریزد و بعدش اذیت می‌شوم، اما وظیفه خودم می‌دانم بگویم. چون در دیدار با آقا یکی از همسران شهدا گفت: من سختم هست و خجالت می‌کشم بخواهم در مورد همسرم صحبت کنم. آقا گفتند نه دوران سکوت و تقیه گذشته، باید بگویید و رسالت خانواده‌ها این است که زندگی با اولیای خدا را روایت کنند. 

فکر نمی‌کردم زنم نگذارد بروم کربلا!

مثل هر زندگی زناشویی دیگری بین ما هم ناراحتی پیش می‌آمد و وقتی من از موضوعی ناراحت می‌شدم یا او، هرگز عصبانی نمی‌شد و خیلی آرام در موردش صحبت می‌کرد تا من قانع شوم. یکبار سر صبحانه، اشک در چشم‌هایم جمع شد و فکر کرد مخالف رفتنش هستم. گفت: هیچ وقت فکر نمی‌کردم زنم نخواهد من به کربلا بروم. گفتم مخالف نیستم دلتنگم. بعد به شش ماهه امام حسین (ع) قسمش دادم که برود. دستم را گرفت و گفت: برگردم همه کم کاری‌ها را جبران می‌کنم. حتی یکبار هم لفظ زشتی از او نشنیدم. یادم هست آخرین اعزامش یکی از اقوام زنگ زد که نگذار همسرت برود. تو زنی اگر بخواهی می‌توانی. گفتم من این کار را نمی‌کنم. چون در مورد رفتن هم به قدری خوب با من صحبت کرده بود و مرا متقاعد کرده بود که خجالت می‌کشیدم مخالفت کنم. حتی گاهی که زنگ می‌زد و من بغض می‌کردم می‌گفت تاریخ دوباره دارد تکرار می‌شود، اگر زمان امام حسین (ع) بودی چه می‌کردی؟ 

برایم تعریف می‌کرد دارد چه بر سر مردم بی‌گناه می‌آید. یکبار گفت منطقه‌ای را گرفتیم که داعشی‌ها پدر خانواده را جلوی زن و بچه به شهادت رسانده بودند و اگر ما دیر می‌رسیدیم آن‌ها را هم اسیر می‌کردند. باورم نمی‌شد آن‌ها را می‌بردند کشور‌های دیگر و می‌فروختند. هنوز هم خیلی از مسائل آن جنگ را مردم نمی‌دانند و اینکه تکفیری‌ها چه کار‌هایی با زن و دختر سوری و عراقی کرده بودند. صحبت‌هایی می‌کرد که به خودم می‌بیالیدم من هم به عنوان همسر آقا مهدی در این جهاد سهیم هستم. 

خیال باطلی به نام دیپلماسی لبخند

در دولت قبل که خیلی بحث دیپلماسی لبخند بود، می‌گفت وقتی خانه داعشی‌ها را می‌گیریم و ادواتشان را بررسی می‌کنیم می‌بینیم خیلی از کشور‌هایی مثل آمریکا و آلمان و ... که مسئولان ما می‌گویند باید به آن‌ها لبخند بزنیم و دیپلماسی داشته باشیم، همان‌ها ادوات داده بودند به تکفیری ها. مهدی سعی می‌کرد روشنگری کند بگوید این جنگ مردم عراق و سوریه نیست و یا جنگ شیعه و سنی نیست. چه بسا که ما منطقه سنی‌ها را هم آزاد کردیم. این جنگ حمایت دشمنان از اسلام آمریکایی است. 

چرا باید به مردمی کمک کنیم که هشت سال جوانان ما را شهید کردند؟

بعضی از اطرافیان که می‌شنیدند آقا مهدی به عراق رفته برای چه، می‌گفتند آن‌ها ۸ سال با ما جنگیدند و جوانان ما را شهید کردند حالا چرا باید کمکشان کنیم؟ این جمله خیلی آقا مهدی را اذیت می‌کرد و سعی می‌کرد تا می‌تواند روشنگری کند. می‌گفت الان هم همان بعثی‌ها هستند که با حمایت آمریکا طرفدار اسلام آمریکایی هستند و علیه شیعیان عراق مبارزه می‌کنند. الحمدالله به دست جوانان آخر زمانی که در نهج البلاغه هم آمده به درک واصل شدند. 

همانطور که گفتم آقا مهدی علاقه زیادی به زیارت امام حسین (ع) داشت. برای سفر اربعین هم برخی می‌گفتند، چون سفر سختی است جای زن و بچه نیست. اما او معتقد بود مراسم پیاده روی اربعین را حتما باید با خانواده برویم، چون در این سفر خانواده اباعبدالله (ع) حضور داشتند. سال ۹۰-۹۱-۹۲ با شهید رفتیم پیاده روی اربعین، اما سال ۹۴ دیگر تنها رفتم. آخرین بار که با هم از مرز رد شدیم محمد هادی شروع کرد گریه کردن. باران می‌بارید، آقا مهدی پلاستیکی گرفت تا من بچه را شیر بدهم. اصلا غر نمی‌زد و خیلی با ما راه می‌آمد. 

دعای خاص مادر شهید نوروزی در حق فرزندش

آن اوایل حمله تکفیری‌ها هر شب در سامرا اطراف حرم انفجار بود. برای اینکه ما نگران نشویم سریع تماس می‌گرفت. یکبار بعد از شهادت یکی از دوستانش خیلی ناراحت بود و می‌گفت چرا من جاماندم؟ به او می‌گفتم بری شهادتت دعا می‌کنم، اما دلم می‌خواهد در سن امام حسین (ع) شهید شوی. گاهی در خانه مرا همسر شهید نوروزی صدا و می‌کرد و می‌گفت دلم می‌سوزد هنوز خیلی سنت کمه برای اینکه همسر شهید شوی. دوست نداشتم دفتر زندگی ما اینقدر زود بسته شود، اما تقدیر این بود و راضی هستم به رضای خدا.

 آقا مهدی به نحوه شهادتش هم واقف بود، چون از روز اول آشنایی هر روز این ترس با من بود که خبر شهادتش را بیاورند و باعث شده بود تا بار‌ها و بار‌ها با پریشان بیدار شوم، وقتی از یک خوابم برایش میگفتم که با ترور به شهادت رسیده می‌گفت: خانم من با ترور نمی‌میرم انشالله در میدان جهاد.

 دعایی هم که همیشه مادرش می‌کرد، این بود که ان شاالله اول تو دشمن را بزنی و بعد آن‌ها تو را بزنند. آن طور که دوستش تعریف می‌کرد شهید نوروزی، آخرین تیرش را هم زد و همانطوری که می‌خواست شهید شد. سرانجام هم پیکرش همانجایی دفن شد که دوست داشت. بعد از ازدواج، اول رفتیم گلزار شهدای کرمانشاه. از میان مزار شهدا که رد می‌شدیم یک جای خالی را نشان داد و گفت از دفاع مقدس تا به حال شهیدی اینجا دفن نشده و من باید اینجا دفن شوم.

آقا مهدی تأکید داشت پیکرش را برگردانند عقب

۸ سال پیش در وصیتنامه اش این گونه نوشته؛ ما ان شاالله در دفاع از کربلا و حرم امام حسین (ع) شهید می‌شویم، وعده دیدار ما ان شاالله شمشیر زدن پا در رکاب امام زمان (عج). روز شهادتش هدفشان آزادسازی مدرسه‌ای بوده، مدرسه آزاد و مقر می‌شود. آقا مهدی و دوستش جلو می‌روند که آقا مهدی تیر می‌خورد، در حالی که زخمی بوده به دوستش تأکید می‌کند که او را عقب ببرد و در این حال هم بیکار نبوده و آخرین تیرش هم به سمت دشمن اصابت می‌کند و لحظه آخر جای خشابش را می‌خواهد که عکس خانواده اش را در آن نگهداری می‌کرده و با ذکر یالثارات الحسین و ذکر یا زهرا (س) و یا حسین (ع) به شهادت می‌رسد.

منبع: تسنیم

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: شهید مهدی نوروزی پیاده روی اربعین شهید نوروزی زیارت امام امام حسین محمد هادی تکفیری ها آقا مهدی عقد ما

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۲۰۹۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

توسعه مدیریت در نظام سلامت مبتنی بر جوان‌گرایی


به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، دکتر بهروز خاطرنشان کرد: در دولت مردمی تا کنون ۱۱۹ طرح آموزشی، کمک‌آموزشی و رفاهی تکمیل، تحویل و افتتاح شده است.
وی افتتاح ۷۲ طرح خوابگاه متأهلی و مجردی را از دیگر اقدامات وزارت بهداشت برای تقویت حوزه آموزش و توجه به قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت دانست و از تکمیل ۲۴۳ طرح مسکن ویژه متخصصان و اقامتگاه پزشکان با اولویت مناطق محروم خبر داد و گفت: در دولت مردمی درمجموع، بیش از ۱۰۰ هزار نفر در وزارت بهداشت استخدام و تبدیل وضعیت شدند.
دکتر رحیمی با اشاره به تحولات پیرامون سازمان‌ها، وجود نظام مدیریت عملکرد را اجتناب‌ناپذیر عنوان کرد و با تاکید بر نقش جوانان در پیشرفت جوامع، گفت: خصوصیات بی‌بدیل جوانان در سطح مدیریت موجب افزایش توان و ظرفیت سازمان می‌شود.
معاون وزیر بهداشت، توسعه مدیریت در نظام سلامت مبتنی بر جوان‌گرایی را راهبردی مهم در نوآوری و خلاقیت عنوان و تصریح کرد: جوانان امروزی با توجه به رشد فضای مجازی و رسانه‌ها، اطلاعات و سواد اجتماعی بالایی دارند و از جهتی نیز با توجه به شور جوانی، پویایی فعالی در زمینه‌های مورد تخصص خود دارند.

دیگر خبرها

  • انجام امور فرهنگی باید برعهده مردم باشد
  • رقابت های بوکس قهرمانی آسیا؛ نخستین مدال ایران قطعی شد
  • تماس‌های غیررسمی پرسپولیس با سرمربی تیم‌ملی
  • اسامی نفرات دعوت شده اردوی هفتم تیم کشتی آزاد جوانان
  • اختتامیه جشنواره جوان ایرانی، پرچمدار پیشرفت + تصویر
  • استفاده از نیروهای مردمی فرصتی طلایی/ باید از مسوولان مطالبه کنیم
  • معرفی جوانان برتر همدان در جشنواره جوانان برتر ایران زمین
  • توسعه مدیریت در نظام سلامت مبتنی بر جوان‌گرایی
  • سعی کردیم به واقعیت وفادار باشیم / فیلم دفاع مقدس باید برای نسلی که جنگ را یک روز هم ندیده جذاب باشد
  • سعی کردیم وفادار به واقعیت باشیم/فیلم دفاع مقدس باید برای نسلی که جنگ را یک روز هم ندیده جذاب باشد